جدول جو
جدول جو

معنی اسپه وش - جستجوی لغت در جدول جو

اسپه وش
اسبه، واش
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سپه کش
تصویر سپه کش
فرمانده سپاه که سپاه را به جنگ ببرد، لشکرکش، آنکه لشکر را به جنگ ببرد، فرمانده لشکر، لشکرگرا، لشکرگذار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسپیوش
تصویر اسپیوش
اسفرزه، گیاهی بیابانی از خانوادۀ بارهنگ با دانه های ریز قهوه ای رنگ و لعاب دار که مصرف دارویی دارد، اسبغول، اسپرزه، اسپغول، اسفیوش، بزرقطونا، بشولیون، بنگو، روف، سابوس، سپیوش، شکم پاره
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تَ)
مرغ لوری که آنرا قرتال میگویند. (شعوری). و این از مجعولات شعوری است
لغت نامه دهخدا
(اِ پَ)
قصری بطبرستان که در افسانه ها گویند بناکردۀ دیوسفید است و آنرا بسال 867 ه. ق. / 1462- 1463 میلادی ملک اسکندر مرمت کرد. (سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 154 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
(اِ پَ)
رودی به مازندران. (سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 6 و 26 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
(نَ تَ دَ/ دِ)
سرلشکر. لشکرکش. (شرفنامه). کشندۀ سپاه. سردار سپاه. سپهبد:
سپه کش چو قارن مبارز چو سام
سپه تیغها برکشید از نیام.
فردوسی.
سپه کش چو رستم گو پیلتن
بیک دست خنجر بدیگر کفن.
فردوسی.
سپه کش بود گاه کینه دلیر
دو چل پور دارد چو پیل و چو شیر.
فردوسی.
سپه کشان پسران راز بهر خدمت او
همی دهند هم از کودکی کلاه و کمر.
فرخی.
بشادی باش و در شادی سپه کش باش و دشمن کش
بشاهی باش و در شاهی توانا باش و تهمت ران.
فرخی.
سپه کش چو گرشاسب گرد دلیر
که نخجیر او گرگ و دیو است و شیر.
اسدی.
سپه را که چون او سپه کش بود
چه پیش آب دریا چه آتش بود.
اسدی
لغت نامه دهخدا
(اِ)
اسبغول است که بزرقطونا باشد. (برهان). نام تخمی است که آن را اسپغول هم گویند و به تازی بزرقطونا و بیونانی فسیلون نامند. (جهانگیری). اسفیوش. اسفرزه
لغت نامه دهخدا
تصویری از اسپیوش
تصویر اسپیوش
اسبغول اسفرزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابله وش
تصویر ابله وش
گول وش ابله مانند ابله نما نابخرد مانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سپه کش
تصویر سپه کش
لشکر کش
فرهنگ لغت هوشیار
جگر سفید، ریه
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی آش محلی که چاشنی و مواد اصلی آن انار ترش است، آش دوغ
فرهنگ گویش مازندرانی
پررو، دریده، بی حیا، چشم دریده
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی گیاه رونده و هرز که بر درختان جنگلی پیچد، نوعی علف، واش سپید
فرهنگ گویش مازندرانی
پول نقره ای، مسکوکات نقره ای
فرهنگ گویش مازندرانی
سفید رنگ پریده، سفید مایل به خاکستری
فرهنگ گویش مازندرانی
سفیدی
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی